هنر و هنرمند نمی میرد
جهانبخش صادقی دانست چگونه زندگی کند و در نتیجه چگونه مردن را خود انتخاب کرد.
ا فسوس از اینکه امید بسیاری از جهان رفت. من که او را بخشی از قلب و افکارم می دانستم و از طریق شمع وجودش آنچه را که ناگفتنی بود می گفتم و استخوان های در گلو را با اتکا به هنر و اندیشه و بزرگی روحش در می اوردم و با عشق به او به سرمایه های از دست رفته اشاره می کردم. چهره اش را می دیدم و با اتکا به لبخندش به ادای مطلب در زمینه حقوق انسانی بزرگان هنر و شرف و زیبائی عظمت انسان می پرداختم هم اکنون در دیار غربت و دور از میهن عزیز در فیس بوک به چشمان زیبا و امید بخشش خیره شده و اشک می ریزم . اشک بر او نمی ریزم چون مردان بزرگ و تاریخ ساز نیازی به اشک دیگران ندارند بلکه از آن می گریم که آن روزنه امید که می توانست موجب گشودن عقد ه هائی شود که چندین دهه برایم انباشته شده بود به رویم بسته شد. در غم دو نفر اشک هایم خارج از اراده من سرازیر شده اند از برای برادرم شناسنامه ایم که تنها دوستم بود و از برای نقاش تصویر برادرم که با هنرش او را برای من زنده کرده بود.ایکاش امروز در کنار جنازه اش در وطن بودم و یکبار دیگر او را بهانه می کردم تا از دردهای ناگفته بر عظمت آدم های بزرگ زبان بگشایم.روحش شاد و بزرگیش جاوید.